رفیق جدید؟

یه وقتایی هم دلم رفیق جدید می‌خواد ولی نه اینکه از اولش شروع کنم، اینطوری که چشم ببندم و باز کنم ببینم یکیه که سرد و گرم‌ها رو با هم چشیدیم و فایت‌هامون رو کردیم و از طوفان‌ها رد شدیم و حالا نشستیم توی قایقمون روی اقیانوس و دنیا به تخممون نیست و سیگار دود می‌کنیم.
آدم باید چنتا از این رفقا داشته باشه که وقتی حوصله یکیشون رو نداره بتونه به اونهای دیگه رجوع کنه. دلم آدم جدید می‌خواد که دغدغه‌هام وقتی کنارشم فرق داشته باشه، که دغدغه‌های من براش فرق داشته باشه، که بشه تجربه‌های جدید کرد، درسته که آخر همه‌ی ماجراها رو انجام نداده می‌دونی ولی اگر دوست نداری آخر ماجرا این باشه، سوئیچ کنی روی یکی دیگه‌شون و یک آخرِ دیگه رو بچشی.
فکر کنم برای از صفر شروع کردن دوستی با آدم‌ها دیر شده باشه. شایدم تنبلی رو می‌ذارم پای سن و موود.

اولویت

امروز یک در از داخل شرکت رو روغن کاری کردم که موقع باز و بسته شدن صدای بدی می‌داد و وقتی هم از سمت بیرون می‌خواستی ببندیش و دستگیره‌ای در کار نبود، زبونه به این راحتی‌ها نمی‌رفت عقب و مجبورت می‌کرد در رو چند بار محکم بکوبی به هم :/
به جای یک ماه تحمل این وضعیت، خوبه که زودتر دست به روغن‌دون ببریم.

منتظرید که بگم حالا رابطه هم همینه؟ قصد نداشتم همچین چیزی بگم. به جاش می‌خواستم بگم 7 نفر آدم توی این مدت نزدیک اون در نشسته بودند (من نزدیک نبودم) ولی هیچ‌کدوم فکر نکردن که می‌شه خودشون به این وضعیت خاتمه بدن یا حداقل می‌شه اعتراضی به وضعیت بکنن بلکه کس دیگری این کار رو انجام بده. می‌خواستم بگم بستگی داره اولویت‌هات چیا باشن. اولویت من اعصاب آروم بود.

اعتماد – شک

اعتماد و شک به نظرم دو روی یک سکه هستند. وقتی سال‌ها به یکی مثل چشمت اعتماد داری (یا حتی بیشتر) و او با انتخاب خودش و عالمانه کاری را انجام می‌دهد که اعتمادت را زیر و زبر می‌کند، به نظرم بی جا و توقع زیادی است که همچنان انتظار داشته باشد اعتمادت بی خدشه بماند و بهش شک نکنی. اسم این شک تو هم از این به بعد می‌شود «کنترل» و خودت هم یک کنترل گری که داری تیشه به ریشه رابطه می‌زنی.

قسمت دردناک ماجرا هم آنجاست که نه تنها نمی‌پذیره «اعتماد ساختنی است» بلکه از تو هم گله داره که دیگه بهش اعتماد سابق رو نداری!