Fucking with Gorilla Glass

در روزهای اخیر انقدر با این و اون بحث داشتم که لازم دیدم یک پست بنویسم و چیزی که تازه بهش پی بردم رو توضیح بدم.

بچه‌ها و بزرگترهای توی خونه، غم یک چیزه، اثر غم چیز دیگری. از آدم‌ها، مخصوصاً عزیزهاشان، غمگین می‌شویم. این ناگزیر است. آن‌ها هم از دست ما. این غم یا فراموش می‌شود، یا پرونده می‌شود و در وقت مقتضی حسابرسی. تا اینجای داستان را می‌دانستم.
در این بحث‌های اخیر فهمیدم زیر آن لایه‌ی فراموشی یا پرونده سازی، یک گوریلا گلس* هست و از یک جایی به بعد (که من تاحالا بهش نرسیده بودم) شروع می‌کند به خط افتادن. از اینجا به بعد اتفاقی که برایم افتاده، تغییر رویه است. تغییر رویه‌های دائمی در خودم می‌بینم که اصلاً باورم نمی‌شد در توانم باشد. منتها مشکلی که به وجود آمده این است که با این سطح از آزردگی، نمی‌توانم به استیج‌های قبل با آن آدم‌ها و موقعیت‌ها برگردم. احتمالاً هفت-هشت بار بورانی اسفناج بد خوردن، باعث می‌شود دیگر هرگز امتحانش نکنید. تلگرام که منبع هر چه اعصاب خردی بود، فراری‌تان بدهد، دورهمی خانوادگی هم قابل ترک کردن است، حالا ببینم.

با سلامی به مدفون شدن در سکوت و درونگرایی با چاشنی تنهایی.

* شیشه گوریلا یا گوریلا گلس (به انگلیسی: Gorilla Glass) که به وسیله شرکت کورنینگ به‌وجود آمده‌است، شیشه‌ای از جنس آلومینوسیلیکات قلیایی است و به شکلی طراحی شده‌است که نازک، سبک و مقاوم باشد. بیشتر کاربرد این شیشه استفاده به عنوان پوشش خارجی صفحه نمایش دستگاه‌های الکترونیکی نظیر تلفن‌های همراه، لپ‌تاپ‌ها و پخش‌کننده‌های چندرسانه‌ای است. متمایزترین ویژگی این شیشه مقاومت آن است که سبب می‌شود شیشه نازکی از آن در برابر شکنندگی و خراش مقاوم باشد. (ویکی پدیای فارسی)

مرتبط از من در پلاس: درونگرایی جرم نیست

Person

با آتنا صحبت‌هایی کردم که دیدم دوست دارم اینجا هم ثبت کنم. هرچی نباشه اینجا دفترچه اعتقاداتم هم هست. اعتقاداتی که پنج سال دیگه ممکنه عوض شده باشه ولی من از دیدن قدیمی‌ها ناراحت نمیشم.

صحبت‌هام در مورد دوست نزدیک بود. اون یک نفری که به جز اعضای خانواده، با کمال میل حاضرم زندگیم رو براش بدم.

من شخصاً آدم آبزرونتی هستم. واسه همین طرف رو دیر یا زود یاد می‌گیرم. میفهمم دستشو که اینطوری می‌کنه، چی می‌خواد، وقتی جدی فکر می‌کنه چه شکلیه، وقتی ناراحته چه شکلیه، وقتی کیف کرده چه شکلیه، جمله‌هاش رو کامل می‌کنم، لبخندش رو تفسیر می‌کنم، لحنش رو در حالات مختلف می‌شناسم، پیش بینیش می‌کنم.

به نظرم این قشنگه، یعنی چقدر برام ارزشمند بودی که بهت این همه توجه کردم و یادت گرفتم و ف میگی میرم فرحزاد. در مقابل که این کار برام انجام نمیشه و همش مجبور میشم توضیح بدم، غمگین می‌شم. حس دوست نداشته شدن می‌کنم.

یک بار هم با زرافه‌ای در میان جمع نشسته بودیم. یک جمله‌ای گفت که شاه بیت بود و من همچنان به خاطر دارم. گفت (نقل به مضمون) وقتی تو می‌بینی من سیگارم رو روشن کردم و بی حرف زیر سیگار رو به سمتم سُر میدی، یعنی که حواست به من هست و این ارزشمنده. با اینکه خیلی کوچیک به نظر میاد و حتی ممکنه به نظر خیلی‌ها نیاد اما مهمه. البته اون داشت در مورد پارتنر صحبت می‌کرد اما من به رفیقِ جان هم تعمیم میدم. حیف که وقتی حواست به کسی باشه ولی بارها برات پیش بیاد که به وضوح ببینی اون توجهی بهت نداره (کلاً به هیچی توجه نداره) خیلی دردناک میشه.