مشرک شوید

    

89

آورده‌اند شیخ جعفر شوشتری را مدتی در جایی مجلس وعظ و سخن بود. روزی بفرمود: فردا همه بیایید. حرف جدید دارم. همه گرد آمدند. بفرمود: همه می گویند بروید موحد شوید. من به شما می گویم بروید مشرک شوید. مشرک می گوید خدا و غیرخدا. برای خدا شریک قایل می شود. مشرک که بشوید، اقلا همه کارهایتان برای غیر خدا نیست. خدا هم لااقل شریک می شود! این طوری حداقل، یک سهمی هم برای خدا در کارهایتان قایل می شوید

پ.ن: عکس شاید بی ربط، شاید مربوط

لال شوم، کور شوم، کر شوم / لیک محال است که من خر شوم

        

Abtahi

خیلی دلم نمی خواد حرف سیاسی بزنم اما یه وقتا جر ام می گیره. مثل یکساعت پیش که دیدم توی گودرم یه فید از وب نوشت ها دارم، ابطحی از زندان وبلاگ آپ کرده. وقتی این پست رو گذاشت یک عکس هم که مربوط به امروزش بود کنار پست بود اما حالا که 40 دقیقه گذشته اون عکس رو برداشتن اما من عکس رو ذخیره کردم و ایناهاش

35563_449

 کل سیستم سایتش رو هم به هم ریختن و جاهای دیگه سایت نمی شه رفت! بعید نیست که فردا پس فردا خانواده اش نوشتن این پست رو توسط ابطحی تکذیب کنن. ابهام بعدی اینه که چرا پست باید نیمه شب بارگذاری بشه؟ نوشته ی پایین به بهانه ی همین پست وب نوشت هاست

مردم کوچه و خیابونو، اونهایی رو که اخبارو از صدا و سیمای خودتون گوش می دن، اونهایی رو که به نت دسترسی ندارن، اونهایی رو که هنوز یکمی بهتون امیدوارنو نفهم فرض کردین، باشه، خیلی خب؛

اما ماها خیلی فرق داریم ها، ماها توی این دنیای مجازی داریم زندگی می کنیم، کسی که وب نوشت ها رو دنبال می کنه یعنی اجماعش حداقل یه طبقه از اونها قوی تره. خیلی از ماها جنبش سبز رو راه انداختیم و خون سایبری بهش دادیم (من این کارو نکردم، یا اگرم کردم هدفم این بوده که بگم احمق نیستم، وگرنه به نفع شخص موسوی حرکتی نکردم). واقعاً انتظار دارید ما هم یواش یواش احمق بشیم؟ آره احمق شدن پله پله ست ولی کسی یواش یواش احمق می شه که از صفر روش کار شده باشه نه ماها! مثلاً فکر کردین وبلاگ ابطحی رو از توی زندان بدین آپ کنه ماها هم (مثل خیلی های دیگه که نشستن اعترافات تلویزیون رو نگاه کردن) خر می شیم؟ نه داداش، نه آقا جون، نه سرباز گمنام، ماها دیگه نه؛

یعنی نتیجه رو نمی دونین و دارین آزمون و خطا می کنین؟ یا می دونین ولی در حد اورست اعتماد به نفس دارین که به نتیجه برسین؟ امیدوارین به زور و تهدید از اون بنده ی خدا 10 تا پست بکشید بیرون و آپ کنید و ما هم باورش کنیم؟ مگه وب نوشت ها مال دیروز و امروزه؟ ابزاری که 5 و اندی ساله داره اثر می ذاره، انتظار دارین با چندماه زیر دست شما بودن مدل اثرگذاریش رو عوض کنه؟ نه برادر. این کار شما بیشتر شبیه چنگ زدن به هر چیزیه برای وجهه دادن به گندی که زدید، اما می دونین چیه؟ ما خیلی وقته داریم به گندتون از بالا نگاه می کنیم و توی هواش نفس نمی کشیم. بوی تعفن این گند تونست اونهایی رو که توش غرق شده بودن و روی برگه ی رأشون ا.ن نوشته بودن بیهوش کنه، که دیگه از فردای انتخاباتو کم کم نبینن، اما مارو که نه، ما از ارتفاع داریم به گهی که به زمین کشیدین نگاه می کنیم، بوش می رسه، آره، اما انقدری که مارو هشیار نگه داره. گندتون هرچی بالاتر بیاد، ما هم چند پله بالا می ریم، نه غرقش می شیم نه مسموش، فقط هشیار و هشیارتر می شیم

زنگ رو عوضی زدی آقای طراح، ما سایبری ها از اوناش نیستیم

 

بعد التحریر: گفتم شاید فردا صبح که کله گنده ترها ببینن به مذاقشون خوش نیاد و پست رو پاک کنن، به همین خاطر از صفحه اش عکس گرفتم و متنش رو هم ذخیره کردم

 

انگشت تا انگشت

  

48

عکس نویسی کلاً فعالیت جالبیه و منم خیلی دوستش دارم. از این کارا زیاد خواهم کرد، هر موقع که بهانه اش دست بده

 

بعضی انگشت ها گل بی جان را طرح می بخشند تا زینت چشمی باشد یا آلتی برای شکستن، انتخاب با من است؛

بعضی انگشت ها روی ماشه می روند تا حمله کنند یا دفاع، انتخاب با من است که در کدام جبهه بجنگم؛

بعضی انگشت ها اشاره گر اند، انتخاب با من است که منظره را ببینم یا سر انگشت را؛

هرگز پیش از آنکه انتخاب خود را حلاجی کنید بر بانی امری لعنت نفرستید

 

پی نوشت: عکس از آقای مسلم ابراهیمی

 

 

قربانی برای شروع حرکت یک روح پرتابل

    

101

ه»شروع ها و سقوط ها» اغلب دیده نمی شوند و مسکوت می مانند. تجربیات شخصی به من می گوید «نتایج و پایان ها» ماندنی تر می شوند. چه کسی می داند لقاح «رویانا» کی بسته شد یا از کی تحقیقاتش شروع شد، اما خیلی ها می دانند که در مهر 85 به دنیا آمده

اما اگر شما اینجا آمدید و این ها را خواندید همانقدر بدانید که شاهد یک شروع شده اید، حتی اگر امروز روزی از روزهای مرداد 88 نیست. شاید هم دلتان خواست و اینجا چیزی نوشتید. مثل وسوسه ی قدم گذاشتن بر سیمانی که تازه روی کار کشیده شده. اما خب، من دورش آجر نچیده ام!ه

به نام خدا برای از اینجا به بعد است، باشد که او همیشه باشد