شوخی شوخی

چندی پیش جدال / بحث / دعوا خفنی با مادرشوهر ارجمندم در حضور خواهر شوهر گرامی، پدر شوهر عزیز و آقای میم داشتم. حرف ها و گلایه هایی که چند دقیقه بعد و مدتی بعد بر سر این موضوع پیش آمد باعث شد متوجه شوم که کبریت به انبارِ عصبانیت مادرشوهرم در آن شب کذایی، طریقه شوخی کردن بنده بوده.

بدین ترتیب که وقتی شوخی می کنم در چهره و لحنم تغییری ایجاد نمی شود. تا قبل از این ماجرا، و به علت اینکه نزدیکانم و خود آقای میم هرگز دچار سوء تفاهم نشده بودند، نمی دانستم این چهره جدی و لحن تغییر نیافته، هنگامی که در مورد مسائل جدی شوخی می کنم، می تواند باعث سوء تعبیر شود و بعضی ها واقعاً تصور کنند دارم جدی حرف می زنم در حالی که در ذهن خودم تصور می کنم کاملاً واضح است که این یک شوخی ست!

بعدتر فکر کردم که چه بسیار افرادی که ممکن است به همین شیوه از بنده رنجیده باشند! و همچنین بخشی از علت اینکه جزو اولین خصوصیاتی که از من به یاد / زبان می آورند، جدی بودن است نیز می تواند به همین علت باشد که متوجه نشده اند چه زمانی دارم شوخی می کنم! با اینکه خودم معتقدم با دوستان و نزدیکانم زیاد شوخی می کنم.

از همین تریبون عذرخواهی خود را اعلام می دارم و امیدوارم افرادی که به این نحو از بنده رنجیده اند، حلالم کنند! و دیگر عزیزان بدانند و آگاه باشند که من جدی جدی شوخی می کنم!

 

پینوشت: علامت تعجب های بسیار در این متن حاکی از این است که خودم هنوز باورم نمی شود خیلی ها نمی دانند کی دارم شوخی می کنم!