بهم غر میزنند چرا فقط آخر هفتهها در دسترسی. در طول هفته هم میتوانم در دسترس باشم، منتها به دروغ می گویم که نیستم. چون در طول هفته انقدر خستهی کار روزانه شدم که توان ماسکهای قشنگ قشنگ زدن و در حضور آدمها بودن را ندارم، حالا هزاری هم که آن آدم عزیز و دلخواه. ولی آخر هفتهها توانم را جمع میکنم و ماسکها را از کمد میکشم بیرون و استفاده میکنم.
برای همینهاست که از الان تا یک ماه آینده کل آخر هفتههایم پر شده از برنامه ملاقات و معاشرت و مهمانی و گردش. روزهایی حتی 3 تا برنامه.
مامان
مامان یک کتاب مقدسه که بر من نازل شده. هرگز نشده چیزی بگه و با عمل کردن بهش ضرر کنم و بارها شد که چیزی بگه و با عمل نکردن بهش ضرر کنم.
هیچ راه بازپرداختی برای عشقی که نثار من میکنه پیدا نمیکنم. فقط می تونم دائماً بهش یادآوری کنم که چقدر عاشقش هستم و چقدر برام ارزشمنده.
اینجا را نمی خواند. شاید بهتر.