بازی وبلاگی – دو

آقاي احسان خان عيوضي بنده را به يک بازي دعوت نموده اند با عنوان «کمي از خودم» که البته خودشون خيلي بيشتر از کمي در مورد خودشون مرقوم فرمودن و من نيز هم. هرچند که مثل ايشون زندگي پرماجرا و هيجان انگيزي نداشتم و ندارم.
دوستاني رو که ايشون دعوت کردند من ديگه دعوت نمي کنم اما ديگراني که دعوتند: معمار بيکار، آقاي آرام، اسپيرال مايند، تيناي ارديبهشتي، مهدا و لیدی مارمالاد

پنج سالگی، اردوگاه شهید باهنر، تهران

در کودکي
نوزاد به دنيا آمده آنقدر خوشگل و لپو بود که کارکنان گرامي بيمارستان سميه حاضر نمي شدند طفل را بدهند بغل مادر
در دوران شيرخوارگي نوزاد جنگ تحمیلی بالا گرفت جوري که خانواده مجبور شدند يه مدت از تهران جيم بشوند به ساوه. مدارکش در باغ هاي انار هم موجود است
.

چون خواهرهاي کودک قصه از او خيلي (يعني 18 و 16 سال) بزرگتر بودن فلذا او با کلي از بچه هاي در و همسايه بازي مي کرد و تا وقتي جان در بدن داشت مشغول دوچرخه سواري در کوچه بود. دوستان وي را در اين دوران بيشتر پسران همسايه تشکيل مي دادند تا دختران و وي از همان زمان دچار دوستي هاي خياباني بود!

از صحنه هاي به ياد ماندني کودکي وي مي توان به مردن جوجه جوجه طلايي نوکش سرخ و حنايي درون دست هاي کودک، با صورت زمين خوردن از دوچرخه روي شن هاي ساختماني در حال ساخت و اثر ماندگارش بر پيشاني، بريدن يکي از انگشتان در دوران مدرسه در ساعات پس از تعطيلي و فرار کردن از بخيه خوردن با اثر زخم ماندگاري ديگر، جمع کردن يه سري خرت و پرت توي يک قابلمه که قفل کوچولو مي خورد و نامگذاري آن با نام صندوق گنج، ميکرو بازي کردن و… ؛ اشاره کرد.
پسرانه بودن و پسرانه زندگي کردن از همين دوران در وي نهادينه شد.

در نوجواني
وي که به خاطر عرف زمانه ديگر نمي توانست توي کوچه بازي کند به کنج عزلت خانه پناه آورد، خواهران او ازدواج کرده بودند و حالا ديگر او خيلي بيچاره تنها بود.
از دلمشغولي هاي وي در اين دوره کتابخانه بزرگ يکي از خواهرها بود و کتاب هايي را مي خواند که اندازه سن اش نبودند. در همين دوران بود که وي پاپيون، سينوهه، تمام کتاب هاي علي اشرف درويشیان، ماري آنتوانت، اليزابت کبير، مرغ دريايي و… را خواند. عادت کرم کتاب از همين دوران در وي ماندگار شد.
از ديگر سرگرمي هاي وي در اين دوران پناه بردن به زيرزمين خانه شان که پر از ابزار کار پدرش بود و ساختن وسايل محيرالعقول بود.
نوجوان مذکور در اين دوران شديداً شيطان را درس مي داد و آب زيرکاه بود. تمام اغتشاشات کلاس و نيمي از اغتشاشات مدرسه زير سر وي بود در حالي که هيچ مدرکي از او در دست نبود. او فقط نقشه مي کشيد و تماشا مي کرد، اجرائيات با ديگران بود.
او (به جز 3 مورد) هرگز به هيچ کس پيشنهاد دوستي نداد و هميشه اين ديگران بودند که يا پيشنهاد مي دادند يا خودشان را به او مي چسباندند. همچنين براي مشاوره دادن به دانش آموزان بلبل و سنبل دائماً مشغول زدن پوز مشاور مدرسه بود. کلي سياهي لشکر و چنتايي رفيق فاب از دوستان وي در دوران تحصيل بودند.
بداخلاقي، پاچه گيري و گوشه گيري و ميل به تنهايي از اين دوران در وي نهادينه شد.

در جواني
وي هنوز از ديوار صاف بالا مي رفت و کله خرابی هم شده بود اما گوشه گيري اش هم به اوج رسيده بود. بعد از فارغ التحصيلي از مدرسه دوستان وي به سمت صفر نيل پيدا کردند و با وجود دنياي بي پايان اينترنت او بيشتر در خود، کتاب ها، فيلم ها و بازي هايش غرق شد. خوشبختانه در اين مدت اخير و پس از بازگشايي وبلاگ او دارد دوباره دوست پيدا مي کند
در دوران دانشگاه سرش به کار خودش بود و از شيطنت هاي دوران مدرسه خبري نبود، همچنين او هرچه خود را کرک و پر کرد نتوانست يک دوست همفکر براي خود بيابد و در نتيجه آسته مي آمد و مي رفت . در تمام دوران تحصیل مدرسه  ای و دانشگاهی او شب امتحانی بود.
جوان مذکور بلافاصله پس از فارغ التحصيلي از مدرسه با نامزد فعلي اش روابط دوستانه به هم زد و نامزدش دومين از سومين نفري بود که با زبان خودش به او پيشنهاد دوستي مي داد. دوست مذکور 5 سال به پاي جوان قصه نشست تا بالاخره به مقام نامزدي نائل گشت

اما الهام امروز به نظر نرمال نيست، همسن و سال هاي خودش رو، مگر معدودي، اصلاً نمي پسنده، فکرش دنبال فشن و لوازم آرايش  نيست. جمع هاي دخترونه اي که توش چيزي جز غيبت و مد گفته نمي شه رو تحمل نمي کنه. از تمام اون هايي که توانايي و موقعيت کار کردن رو دارند و انجامش نمي دن بدش مياد. الهام امروز همون بهمني افسار گسيخته طالب آزادي و تجربه و ديدن ديدني هاست که خيلي ها نمي تونن رفتارش رو تحمل يا تحليل کنن. الهام امروز شديداً طالب دوست هايي هست که باهاش همفکر باشن و بتونن درکش کنن. ميل به تنهايي، اخلاق تند، رک و راستي، جدي بودن، نداشتن يه سري از اخلاق هاي دخترونه و زندگي بيش از 10 سال با يک ماشين منطقي (کامپيوتر) توي اين آدم نهادينه شده که هيچکدوم خوب نيستن، شايد دوست يابي براي همينه که انقدر براش سخته