طرز تهیه یک روز محشر: یک دوست قدیمی، یک آشنای خوش مشرب، یک آشنای خونگرم، یک آشنای عمیق.
و در نهایت تبدیل اون سه آشنا به سه دوست جدید. شما باشی، با سه تا آدم فهمیده و با کمالات ملاقات کنی، باهاشون دوست نمی شی؟ اونم توی این روزگار که سلیقه ات هرکسی رو نمی پسنده و از جمع کمالات در این سه نفر ذوق زده می شی!
با تشکر ویژه از نفیسه جونم که شرایطش رو برام جور کرد، بس که این دختر نفسه!
کلی هم بازار کادو بازی گرم بود چون 3 تا تولد بود. البته فکر نکنید من چون تولدم نبود کادو نگرفتم ها، مخصوصاً احسان که کلی شرمنده ام کرد. این یک سورپرایز بود، سورپرایز بعدی هم به خاطر اومدن غیر مترقبه خود احسان بود. کلاً چون قراری که گذاشتیم فورس بود و همه چیز یهویی جور شد ماهیت این دیدار دلچسب و سورپرایزی بود.
اینم ما، بعد از کلی شیرین کاری و ژانگولر بازی، یه عکس معقول تونستیم بگیریم که همه مون توش باشیم و جای بسی شگفتی داره.
مرسی رفقا، برای دیروز، یک روز خوب که با وجودتون برام ساختین. به امید تداوم رفاقت های متمدنانه!
عکس زیبایی شده…
انسانها عادی تر از اون چیزی هستن که آدم فکر می کنه…خیلی عادی…
🙂
لایکلایک
فکر می کردید کدوممون غیر عادی باشیم که دیدید نیستیم؟ :وینک
لایکلایک
وای چه پست خوبی شده 🙂
منم از آشنایی و دیدن تو خوشحالم.
واقعا دیروز حسابی خوش گذشت و روز بسیار خوبی داشتیم.
ممنون از شما 4 نفر دوست خوب که این روز رو برام ساختین
لایکلایک
خوشحالم برای تو هم خوب بوده
لایکلایک
همه آدم ها فک می کنن همه وبلاگ نویسا باید یه جور خاصی باشن(مخصوصا یه سری ها که مطالب خاص تری دارن)،من خودم راجع به خودم حتی همین فکر رو دارم :))))
ولی از عادی هم عادی تریم…!
کلا گفتم دیگه…
:))
ولی در آخر به چهره ات نمی خوره سیگار بکشی حداقل!…:))
لایکلایک
متوجهم
خودمم با چیزی که گفتی موافقم
لایکلایک
سلام
از تو هم ممنون که این روز خوب را در کنار ما بودی
با ما شیطنت کردی
جملات شیطنت مارو تحمل کردی
و مهمتر از همه پایه بودی
راستی شیشه سر جاشه ها
چرا نبردیش
تازشم یه چیز باید اضافه کنم
دوستان محترم نیروی انتظامی در این قرار حضور پررنگی داشتنا
نــــــــــــه؟
لایکلایک
ایندفعه که شیشه رو پیچوندی
دفعه دیگه دو تا میاری به جاش، عیبی نداره!
لایکلایک
آره!من نمیدونم چرا اون آقا پلیسه افتاده بود پشت سر ما!!
لایکلایک
باشه خانم پرتابل!فقط اون سه تا فهمیده و با کمالات بودن؟؟من چی؟؟حداقل اینجا اسم منم می آوردی که فردا پس فردا آقا مو مشکیه اینجا رو خوند نگه نفیسه…هست! 😀
الهام جان ممنون بابت اینکه پیشنهاد دادی تا با هم جمع بشیم یه روز خوب داشته باشیم و ممنون از بقیه دوستان.
احسان هم که کلی منو شگفت زده کرد با اومدنش….
فدات بشم،امیدوارم همیشه همینجور خوش باشی و بازم بتونیم در کنار هم جمع بشیم خاطره سازی کنیم
لایکلایک
دیگه من چجوری قربون صدقه ات برم که راضی بشی؟
بابا به خدا جیگرتو خام خام
لایکلایک
الهی من فدای این رفیق جونم بشم
لایکلایک
اوه اوه!چه خوشی گذشته!!خیلی هم خووووب!نفیسه با شال چه خوشکل شده!
لایکلایک
قرارهای نتی همیشه خوش میگذره :دی
کاش محلش هم میگفتی :دی
کدوم پارکه؟
لایکلایک
محلش اینجا نبود، اینجا اومدیم عکس انداختیم چون محلش تاریک بود!
محلش کافه گندم بود، خیابان ولیعصر، پایین تر از چهارراه ولیعصر
پارک هم پارک دانشجوئه
لایکلایک
و ما نتیجه میگیریم که هنگام عکس انداختن در قرارهای وبلاگی، معمولاً مچ گیری انجام میشود! 😛
لایکلایک
آخی ی ی. کلی ذوق زده شدم شادی رو تو صورتهای دوستهای خوب دیدم. ایشالا همگی همیشه شاد و سلامت باشین.
کلی گل…
لایکلایک
الی جان باور می کنی وقتی عکس را دیدیم حدس زدم تو باید دخترک روسری آبی باشی!! بیشتر از آنچه که فکر می کنیم روح ماوبلاگ نویس ها بهم نزدیک می شود..
فکر می کردم قد بلند تر باشی..بیشتر از آنچه فکر میکردم مهربانی!
لایکلایک
لطف داری مهر
مهربونی یکی از نسبت هائیه که کمتر کسی بهم می ده!
لایکلایک
راستش من هم گمان نمی کردم خیلی مهربان باشی اما… عکست…
لایکلایک
به این میگن یک عکس وبلاگی
لایکلایک
هي ميام اينجا سر ميزنم
ميخونم
و خوشم مياد
باشد تا از اين قرارها بيشتر شود
لایکلایک
بازم اومدم
لایکلایک
رفاقت ِ متمدنانه ! چه خوب گفتی ! 🙂
با شال ندیده بودمت تا حالا !چه بهت میاد
لایکلایک
الهام چقدر خوشحالم که دیدمت…
من قبل از اینکه اسامی رو بخونم حس کردم همان خانمی هستی که روسری آبی روی سرش گذاشته..
دوستی ها پایدار…
لایکلایک
لطف دارید آذین جان
لایکلایک
قربون خواهر خوشگلم برم چهره زیبات وقتی کنار کسایی که دوستشون داری هستی ناز تر میشه
لایکلایک
مگه احسان عیوضی همون نیست که ریش پروفسوری داره ؟
لایکلایک
نه
اسم هارو به ترتیب زیرش نوشتم
اون آقایی که ریش پروفسوری داره مسیحه
لایکلایک
نمیدونم چرا امروز بعد از حرف زدن باهات یهو دلم هوای این پستت رو کرد
لایکلایک